کارشناسان مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی شهرکرد

کارشناسان مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی شهرکرد


در تحقیقی که توسط جی‌هبر ( 1990) صورت گرفت مشخص گردید ازدواج‌هایی که به طلاق منجر شده‌اند ، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود می‌آورد . چنین کمبودی می‌تواند ماهیتی اجتماعی ، روانی یا جسمی باشد . کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مهم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد از طلاق می‌باشد . در این تحقیق همچنین مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضاء‌خانواده را کاهش می‌دهد بلکه باعث می‌گردد یکی از ازدواج‌ها یا هر دو به طور قابل ملاحظه‌ای احساس پوچی کنند . این تحقیق مدلی را نشان می‌دهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همیاری و کمک هستند . گذشته از این طلاق پدیده‌ای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر می‌گذارد ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می‌نهد ،‌ یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می‌پاشد ، از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت نیز اثر می‌گذارد ، زیرا موجب می‌شود فرزندانی محروم از نعمت‌های خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعه‌اند . بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها متوجه اعضاء خانواده ، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده می‌باشد .


تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق
 
تاریخچه طلاق به تاریخچه ازدواج برمی‌گردد . به همان علت که بشر بنا به درخواست طبیعی خود پیوند ازدواج می‌بندد تا در کانون گرم خانواده و درکنار همسر خود به سکون و آرامش برسد ،‌ به همانگونه نیز ممکن است به دلایلی از ادامه زندگی خودداری کرده ، طلاق را بپذیرد . ولتر می‌گوید : « طلاق و ازدواج در یک زمان در عالم پدید آمدند » قدر مسلم این است که طلاق در بسیاری از ادیان الهی و غیرالهی پیش از اسلام وجود داشته است . بنابراین لازم است تاریخچه کوتاهی از مسأله طلاق در گذشته را در اینجا مطرح نماییم .
   

عصر جاهلیت
   
در عصر جاهلیت طلاق به دست زن بود و اینگونه که اگر زن درهای خانه را که به طرف راست بود به طرف چپ قرار می‌داد ، مرد با دیدن چنین وضعیتی متوجه می‌شد که همسرش او را طلاق داده و دیگر نزد او نمی‌‌آمد . هنگامی که زنی با مردی ازدواج می‌کرد و شب را نزد او می‌گذارند حق انتخاب با او بود ،‌ اگر می‌خواست نزد شوهر می‌ماند و اگر نمی‌خواست می‌رفت و علامت رضایت او از مرد این بود که وقتی صبح می‌شد ، خوراک خوبی برای او تهیه می‌نمود . در منابع دیگر بر خلاف این مسأله آمده است که طلاق در جاهلیت بسیار ساده و با الفاظ توهین‌آمیز صورت می‌گرفت .
      

یونان بوستان
   
دراعصار گذشته زن آلت‌ دست شیطان به حساب می‌آمد . بنابراین تنها به اندازه یک کالا ارزش داشت و خرید و فروش و معامله می‌شد . هرچیز بر او ممنوع بود به جز خانه‌داری و تربیت کردن کودکان ، مرد می‌توانست او را بفروشد یا هدیه یا وصیت کند که متعه هرکسی که می‌خواهد باشد قطعاً حق طلاق از او سلب شده بود . در آن روزگار در یونان باستان حتی بحث از این مسأله به میان می‌آمد که آیا اصلاً زن‌داری روح می‌باشد یا خیر ؟ اگر روح دارد آیا روح او حیوانی است یا اینکه به طورکلی شایستگی دارد که در میان اجتماع مردان باشد یا از این شایستگی محروم است ؟
 

بابل
طبق قانون بابل طلاق وجود نداشته و مرد هرگز نمی‌توانست زن خود را طلاق دهد حتی اگر نازا باشد بلکه باید کنیزی به خانه بیاورد تا برایش فرزند به دنیا آورد ، کنیز هم حق خودداری از این امر را نداشت .    
هند
زن در هند حتی پست‌تر از مار افعی یا بیماری و یامرگ بوده و در صورتی که شوهرش فوت می‌کرد وی نیز باید زنده زنده در آتش سوزانده می‌شد تا جایی که در سرزمین یکی از پادشاهان هندی ، 17 زن وی پس از مرگش در آتش سوزانده شدند .
  
چون زن هندو کسی درعاشقی مردانه نیست سوختن بر شمع مرده کار هر پروانه نیست
( صائب تبریزی)

ایران باستان
   
طلاق در ایران باستان جایز بود و به دست مرد انجام می‌گرفت و زنان در جامعه بسیار مورد ستم قرار می‌گرفتند حتی شوهر می‌توانست همسرش را برای همیشه حبس کند یا به قتل برساند .
     

طلاق مسیحیت « حلال نفرت‌انگیز »
  
در مذهب مسیحیت بر خلاف اسلام و یهود طلاق حرام است و ازدواج مجدد برابر با زنا می‌باشد . حضرت عیسی (ع)‌ می‌فرماید : همانا که موسی به دلیل قساوت قلب قومش ، اجازه داد تا زنهایشان را طلاق دهند ، زن و شوهر به منزله‌ی جسم واحد هستند و از یکدیگر دور نیستند . پس در صورتی که خداوند آنها را با یکدیگر جمع کرده و انسانی نباید میان آن دو تفرقه بیاندازد .
     

طلاق در اسلام

ازآنجا که هدف دین مبین اسلام ایجاد پیوند میان افراد انسانی و تشکیل کانون‌های خانوادگی است طلاق را که مخالف فطرت و طبیعت انسان و برخلاف قانون پیوند زن و مرد است را مورد نکوهش قرار داده و شایسته سرزنش می‌شماردو آن‌را امری مغبوض خداوند معرفی‌کرده‌است . جلال‌الدین‌مولوی در این‌باره می‌گوید:
   
تاتوانی پامنه اندر فراق ابغض الاشیاء عندی الطلاق
     
از طرفی باید گفت که اسلام مایل نمی‌باشد آرامش و آزادی انسان‌ها از بین رفته و در سختی و عذاب به سربرند و هیچ وجوانی هم بر این مسأله رضایت نمی‌دهد . از این رو برخلاف مسیحیت که طلاق را ممنوع و تنها مقررات و شرایطی برای محدود ساختن آن وضع نموده تا میزان آن را به حداقل ممکن کاهش دهد ، طلاق در اسلام ناشی از حاجت است نه اینکه به عنوان هدف باشد زیرا همانگونه که گفته شد امر طلاق همواره مورد بغض و کینه‌ی الهی می‌باشد .
   
امیرمؤمنان علی (ع) می‌فرماید : ازدواج کنید ولی طلاق ندهید زیرا عرش الهی از طلاق به لرزه در می‌آید .
    

فلسفه طلاق در اسلام
    
از نظر اسلام طلاق آخرین راه مداوای ناسازگاری زن و شوهری می‌باشد . اسلام معتقد است اگر راهی برای جدایی زن و شوهر (زوجین) نباشد زندگی ایشان دشوار و عذاب‌آور خواهد بود و ممکن است نتایج ویران کننده‌ای مثل انتقال ، خودکشی ، فساد و قتل داشته باشد . امروزه مردم باغم و تشویش کمتری در مقایسه با گذشته به ازدواج روی می‌آورند چرا که طلاق برای آنان د رحکم بیمه‌ای تلقی می‌شود و می‌توان از آن به عنوان بیمه ازدواج نام برد . چرا که اگر ازدواج با موفقیت نباشد همسران یکدیگر را رها خواهند کرد . دکتر باقر ساروخانی در باب ویژگی‌های طلاق می‌نویسد :
 
طلاق پدیده‌ای چند بعدی است . شاید کمتر پدیده‌ای به پیچیدگی طلاق وجود داشته باشد آن روز که خانواده‌ای از هم پاشید به نظر می‌رسد یک دعوای ساده عامل این انفجار بوده است حال آن که چنین نیست و مجموعه‌ای از عوامل روانی – اجتماعی ، اقتصادی ، پدید آمده به هم پیوسته‌اند و بنیان خانواده را برباد داده‌اند .
   
بنابراین طلاق به عنوان پدیده‌ای اجتماعی مطرح است ، زمانی که جامعه در معرض آسیب‌های بنیادی قرار گیرد روابط اجتماعی نیز بیمار بوده و فساد گوشه به گوشه جامعه را در برگرفته است . علاوه بر این طلاق پدیده‌ای روانی نیز هست . بسیاری از خانواده‌ها در برابر تکانه‌های اقتصادی یکسان قرار می‌گیرند اما همگی دست به طلاق نمی‌زنند . میزان سازش افراد در طلاق مؤثر است . اما آمار نشان می‌دهد زن‌ها بیشتر از مردها در امر طلاق پیش قدم می‌شوند که این خود قابل بررسی است .
   

نقش جنسیتی و جنسی زنان در جامعه
    
بیش از نیمی از جمعیت را زنان تشکیل می دهند . وقتی صحبت از منافع به میان می‌آید . قاعدتاً انتظار می‌رود که نیمی از این منافع به زنان تخصیص یابد و آنان به طور مساوی با مردان از منابع زندگی اجتماعی بهره گیرند . باید در نظر داشت که به جهت اختلافات جنسیتی و جنسی ، زنان دارای احتیاجات خاصی هستند و به دلیل اینکه جامعه تمرکز خاصی روی نیازهای اساسی کودکان دارد ، بنابراین باید چنین تمرکزی روی احتیاجات خاص مادران قرار گیرد و عبارت « احتیاجات خاص زنان » را به عنوان خاص با «مسایل مربوط به جنسیت » که ناشی از نقش‌های سنتی زنان است اشتباه گرفته می‌شود ، تقسیم کارهای اجتماعی برحسب جنسیت مربوط به اختلافات بیولوژیکی تمایز جنسی نیست . ( اگرچه باور وجود دارد که این تمایزها بر حسب تفاوت‌های بیولوژیکی می‌باشد ) بنابراین فرق بین جنسیتی و نقش جنسی کاملاً قابل تمیز می‌باشد .
      
بارداری و شیردادن به کودک به وضوح نقش جنسی هستند چرا که فقط زنان هستند که می‌توانند این نقش را برعهده گیرند . برعکس تربیت کودکان یک نقش جنسیتی است . چه زن و چه مرد می‌تواند کاملاً این وظیفه را به عهده بگیرد . باید در نظر داشت که وظایفی مانند تربیت فرزندان تعیین شده برحسب جنس نیست ، بلکه مربوط به ساختارهای اجتماعی و فرهنگی موجود می‌باشد . یعنی تعیین نقش جنسیت بستگی به نوع جوامع دارد و این موضوع نشان می‌دهد که این نقش‌ها برحسب نوع جنس ( زن یا مرد) تعیین شده و اعتقادات و ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی جوامع تعیین کننده این امر می‌باشد . هرچند که افراد آن اجتماع بر این امر واقف نبوده و به آن معترف نباشند .
امروزه مشکلات ناشی از مصالح امور زنان ناشی از نابرابری جنسیتی است که می‌تواند ناشی از مسایل و محدودیت‌ها در زمینه تقسیم ناعادلانه منابع و کار ، ازدواج و طلاق گردد . تمایز میان مسایل مربوطه به زنان و مسایل جنسیتی بیشتر تحلیلی به نظر می‌رسد تا اینکه بتواند به عدد و رقم تبدیل شوند . به عبارت دیگر در جوامع امروز مسایل جنسیتی در هر سطحی روی فعالیت‌های مختلف مربوط به امور زنان تأثیر می‌گذارد . به عنوان مثال برخی از این محدودیت‌ها ، مهیا کردن احتیاجات تغدیه‌ای مادران باردار که قسمتی از « احتیاجات خاص زنان » است اما زنان سهم ناعادلانه‌ای از غذای موجود در خانواده نصیبشان می‌گردد . همچنین کنترل ناچیزی روی بودجه خانواده که از آن ، خوراک خانواده تهیه می‌گردد ، دارند .
   
یا به عنوان مثال ازدواج و گزینش همسر که در این زمینه زنان با انتخاب‌های یک‌طرفه و تحصیلی بیشتر از مردان متضرر می‌شوند و نیز در مورد طلاق که همیشه برای زنان به عنوان فاجعه‌ای قلمداد گردیده و همیشه بر زندگی‌شان سایه می‏‌افکند و پی‌آمدهای روانی بسیاری برایشان دربرداشته و دارد . بنابراین مسایل جنسیتی به انحاء مختلف به عنوان سدی در راه فائق آمدن بر مشکلات زنان مطرح بوده است .


زنان و طلاق
    
در کتاب خانواده در امروز و فردا نوشته‌ آلاکوونتو آمده است :
  
« در روزگار پیشین ، طبیعت انسان با امروز فرق داشت . در آن روزگار نه مردی بود و نه زنی ، در نتیجه نه دعوایی بوده و نه برخوردهای خانوادگی ، در آن روزگار مردانی زندگی می‌کردند که در جنسی بودند . آنها بی‌اندازه عاقل ، مهربان و خوش‌قیافه بودند . آنها همچنین بی‌اندازه قوی بوده و هرسال نیز قدرتمندتر می‌شدند . در یک روز آفتابی توجه زئوس ( یکی از خدایان در افسانه‌های یونان قدیم ) به این طبقه از موجودات معطوف گشت و از ترس اینکه مبادا آنها خیلی قدرتمند شوند و ادعای خدایی کنند ، آنها را به دو قسمت مرد و زن تقسیم کرد و در تمام جهان پراکند . از این روست که انسان همیشه به دنبال نیمه گمشده خود می‌گردد … و در بعضی مواقع انسان نیمه دوم خود را پیدا نمی‌کند ، بلکه نیمه کسی دیگری را می‌یابد .
    
این افسانه نشان‌گر این است که زن و مرد برای یکدیگر آفریده شده‌اند همانگونه که پیوند آنها طبق آیین‌ و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار می‌شود . اما چنانچه طرفین به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی با یکدیگر زندگی کنند به ناچار باید طبق مقررات و ضوابطی هم از هم جدا شوند و این حق را دارند که دوباره در صدد برآیند تا جفت مناسب و در خور خود را بیابند .     
متأسفانه در جامعه ما شمار جدایی زن و شوهرها رو به افزایش است و در حال حاضر در برخی از کشورهای صنعتی پیشرفته نیز میزان طلاق تا رقم 50 درصد افزایش یافته است . این گفته بدان معنی است که نیمی از زنان و مردانی که روزی با شوق و هیجان ازدواج می‌کردند ، تصمیم گرفته‌اند این پیوند را پس از مدتی از هم بگسلانند . دشواری‌های این جدایی گاهی چنان ناگوار است که منجر به سرخوردگی یا افسردگی نه تنها در والدین به ویژه مادران ، بلکه آسیب‌های روانی جبران ناپذیری در فرزندان خواهد شد . در سال‌های اخیر مسأله طلاق چنان متداول گشته که نیمی از ازدواج ها قبل از پایان ده‌ سال به جدایی می‌کشد . با این همه و با وجود متداول شدن این پدیده ، طلاق هنوز یکی از بحران‌های وحشتناک زندگی به شمار می‌آید . بنابراین هرچه دیدگاه‌ ما در زمینه بررسی طلاق فنی‌تر باشد احتمال کاهش بحران و یافتن راه‌حل‌های منطقی و مؤثر برای آن ، بیشتر خواهد بود . در حقیقت مطالعه و بررسی مسایل زناشویی و مشکلات ناشی از قطع این پیوند در حوزه روانشناختی و به ویژه روانشناسی مشاوره است . در این رشته از روانشناسی کاربردی ، سه موضوع اساسی تحصیل ، شغل و زناشویی مورد بررسی قرا رمی‌گیرد که ارکان اصلی زندگی اجتماعی هر فرد است . بنابراین می‌توان با بررسی و ارزیابی کارآیی و حسن سلوکی که فرد از خود نشان می‌دهد .
  
موقعیت و پیشرفت او را دراین سه زمینه پیش‌بینی کرد ، گرچه قبل از پیمان زناشویی ، میزان تحصیل و موقعیت اجتماعی معیارهای مهمی در انتخاب همسر به شمار می‌آیند ، لیکن در این میان ، زناشویی حوزه‌ای است که بر نتایج تحصیل و شغل تأثیر مستقیم می‌گذارد .
      
چنانچه ازدواج به موفقیت نینجامد و زن و شوهر نتوانند به تفاهم کافی برسند ، ثمره‌های تحصیل و شغل عمداً به هدر خواهد رفت و ازدواج نافرجام سوابق تحصیلی و شغلی او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد تا آنجا که به آشفتگی روحی و اختلال شخصیت منجر می‌گردند . دلایل بیشماری را می‌توان ذکر کرد که یک ازدواج را به ناکامی و بن‌بست بکشاند ، بعضی از دلایل مورد نظر را می‌توان در خلال مصاحبه‌های به عمل آمده ملاحظه کرد :
  
1- به طور مثال در مصاحبه‌ای که از خانم 30 ساله‌ای در یکی از دادگاه‌های عمومی به عمل آمد ایشان وضعیت خود را این‌طور تشریح کرد : پس از آن که دارای فرزند گردیدم متوجه شدم که همسر دوم آن مرد هستم . با این وجود آن وضعیت را تحمل کردم و با آن مرد که از شهرستان تبریز بود زندگی را ادامه دادم تا اینکه شوهرم زن سوم خود را گرفت و می‌خواست مرا طلاق دهد ، هرچه التماس کردم به حرف‌هایم توجهی ننمود و مرتباً تکرار می‌کرد که من سواد درستی ندارم و زشتم و الان با امتناع من از طلاق گرفتن ،‌کارمان به دادگاه کشیده شده است . به نظر می‌رسد دلایل طلاق را می‌توان در مشکلات ناشی از اختلاف سطح تحصیلات زوجه با زوج ‌،‌ عدم مسؤولیت‌پذیری مرد ، کاهش علاقه زوج و ضعف قوانین در برخورد با رفتار مرد دانست .
  
2- در مصاحبه دیگری که با زوجه مردی 46 ساله و دارای مدرک لیسانس در رشته مدیریت به عمل آمد مشخص شد 15 سال از ازدواج آنها می‌گذرد ولی صاحب فرزندی نشده‌اند . زن در مهد کودک مشغول کار است و دائماً به علت اخلاق تند همسرش درگیر جر و بحث‌ها و دعواهای مداوم است . با تداوم دعواها ، لجبازی زن نیز افزایش می‌یابد و مرد چند رتبه دعوا را با کتک‌کاری خاتمه داده است . با قهر نمودن زن و رفتن به منزل پدرش ، طلاق راه‌حل قطعی شناخته می‌شود . دلایل اختلاف زوجین را می‌توان در بی‌فرزندی آنها ، رفتارتند مرد ، بی‌علاقگی زن و عدم همفکری صحیح و مؤثر آنها برای رسیدگی به مشکلاتشان و قبول بچه‌ای به فرزندخواندگی یافت .
   
3- مصاحبه سوم با زنی بود که علی‌رغم زندگی خوب و همسری با وضعیت مالی قابل توجه ، تقاضای طلاق کرده بود . « دلیل عمده وی برای تقاضای طلاق ، اعتیاد همسرش ذکر گردید . با دستگیری مرد و زندانی شدن وی ، زن تقاضای طلاق را پی‌گیری نموده است . »
  
4- مصاحبه چهارم با دختر دانشجویی صورت گرفت که در رشته ادبیات تحصیل می‌کرد و 27 سال سن داشت . وی به اتفاق پدرش جهت رسیدگی به پرونده طلاقش به دادسرا آمده بود . در مصاحبه اعلام نمود یک سال پیش با پادرمیانی خانواده‌های آشنا و فامیل ، جوان فوق لیسانسی را جهت ازدواج به خانواده‌ام معرفی نمودند که به علت سطح تحصیلات وی موافقت نمودم ولی متأسفانه پس از سه ماه که از عقد ما می‌گذشت شاهد رفتارهای عجیب و غربی از وی بودیم که شک ما را برانگیخت . با پی‌گیری متوجه شدم که وی بیمار روانی بوده و تحت درمان است و خانواده‌اش این مسأله را از ما پنهان کرده‌اند . با تماس با روانپزشک معالج همسرم وضعیت وی علنی شدو الان 4 ماه است که تقاضای طلاق داده‌ایم و پرونده‌مان در جریان رسیدگی است . با پنهان کردن بیماری مرد ، نه تنها خانواده وی سودی نبرده‌اند بلکه با احساسات و عواطف و آرزوهای یک جوان نیز بازی کرده‌اند و می‌بینیم که یکی از دلایل طلاق که بعدها صورت می‌گیرد پنهان کردن وضعیت مالی ، اجتماعی و روانی زوجین توسط خانواده‌هاست . به این امید که با ازدواج ، کارها به خودی خود درست شوند در صورتی که امروزه ثابت گردیده بنیان و شالوده‌ی سستی که ما اقدامات خود را بر آنها بنا می‌گذاریم ( مانند پنهان کاری ، دروغ گویی و کتمان شرایط موجود ) با ازدواج نه تنها قوام نمی‌گیرد بلکه سست‌تر نیز می‌گردد .
 
بنابراین کاملاً مشخص است که بار سنگین مسؤولیت زندگی خانوادگی را باید به کسی سپرد که هم از لحاظ جسمی و روانی به بلوغ رسیده باشد و هم بتواند از لحاظ اقتصادی – اجتماعی جوابگوی نیازها خود و خانواده‌اش باشد . بنابراین زناشویی حیاتی‌ترین و سرنوشت‌سازترین تصمیمی است که فرد در زندگانی خود می‌گیرد به گونه‌ای که زناشویی موفق تصمیم‌گیری در زمینه‌های تحصیلی ، شغلی و اجتماعی را شکوفاتر گردانیده و زناشویی ناموفق تصمیم‌گیری‌های فوق را تضعیف می‌سازد .

 

روز به روز ازدواجهای ناشاد بیشتری به طلاق ختم می‌شوند. حدس و گمانهایی راجع به خاستگاه افزایش نرخ طلاق وجود دارند که عبارتند از: افت اخلاقی ، خودخواهی فزاینده نسل من ، جستجو برای تجارب جدید و ناتوانی آدمیان در ایجاد روابط عمیق. امروزه تحریم‌های اجتماعی در برابر طلاق از بین رفته است. شاید شگفتی واقعی در آن نباشد که نرخ طلاق این چنین افزایش یافته است. شگفتی حقیقی آن است که در دوره‌ای که هزینه‌های متارکه که تا چنین حد کافی کاهش یافته ، تا بدی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: ابراهیم یزدانی ׀ تاریخ: پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , moshaver866.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com